• خطبه ها
  • خبر از حوادث ناگوار
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

خبر از حوادث ناگوار

« 297»

(100) (و من أخرى) تشتمل على ذكر الملاحم‏ الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ وَ الْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا أَوَّلَ لَهُ وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا آخِرَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ أَيُّهَا النَّاسُ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي‏وَ لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي وَ لَا تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ‏  

«298»

عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله) مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُودُ.


ص298

از خطبه ‏هاى ديگر (آن حضرت عليه السّلام) است مشتمل بر حوادث و پيش آمدهاى سخت (كه بعد از آن بزرگوار واقع شده):  (1) او است خداوندى كه پيش از هر اوّلى اوّل (و مبدأ) است (پس هر اوّلى مؤخّر از او است) و بعد از هر آخرى آخر (و مرجع) مى‏باشد (پس برگشت هر آخرى بسوى او است) بسبب اوّل (و مبدأ بودن) او لازم است كه اوّل (و مبدأ) نداشته باشد (و گر نه مبدأ هر چيز نبود) و بجهت آخر (و مرجع بودن) او لازم است كه آخر (و مرجع) نداشته باشد  

 ص299

(و گر نه مرجع هر چيز نيست، خلاصه ازلى و ابدى است كه چيزى پيش از او نبوده و بعد از او نمى ‏باشد) و گواهى مى ‏دهم باينكه بجز او خدائى نيست گواهى كه پنهان و آشكار و دل و زبان در آن موافقت دارند (و نفاق و دو روئى در آن راه ندارد). (2) مردم، دشمنى و مخالفت با من شما را به گناه (تكذيب گفتارم) وادار ننمايد، و (در آنچه خواهم گفت) نافرمانى از من شما را حيران و سرگردان نسازد، و چون چيزى (خبر از غيب) از من بشنويد بيكديگر چشم نيندازيد (به شگفت نيامده انكار نكنيد) پس سوگند بآن كس كه دانه را (زير زمين) شكافته و انسان را آفريده آنچه بشما خبر مى ‏دهم (از پيش خود نمى‏ گويم، بلكه) از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه امّى بوده (هر چه فرموده از وحى الهىّ است از كسى نياموخته) و دروغ نگفته، و شنونده (فرمايشات او يعنى امام عليه السّلام) نادان نبوده است (خلاصه اين خبر وحى الهىّ است به پيغمبر اكرم:) (3) مانند آن است كه مى ‏بينم كسيرا (معاويه يا عبد الملك ابن مروان) در ضلالت و گمراهى بسيار كه بشام بانگ زند (مردم را گرد آورد) و بيرقهاى خود را در اطراف كوفه نصب كند، پس چون دهن باز نمايد (مردم را طعمه شمشير قرار دهد) و دهنه لجام او سخت (بسيار سركش) گردد، و پا زدنش در زمين سنگين باشد (جورش همه را فرا گيرد) و فتنه و آشوب به نيش دندان مردان زمانش را بگزد (مردم مبتلى بقتل و غارت و درد و اندوه گردند) و موجهاى جنگ به حركت آيد (جنگهاى سخت پيش آيد) و روزها (بسبب ظلم و ستم) گرفته و در همند، و شبها (بسبب درد و اندوه) دلخراش هستند (خلاصه آن مرد گمراه كوفه را ويران كرده مردم را دقيقه‏اى آسوده نگذارد) (4) پس آنگاه كه كشت آن گمراه (از تخم فتنه و فساد) بروئيد، و شاخه آن نموّ نمايد (بر مردم مسلّط شود) و شقشقه‏هاى او صدا كند (شقشقه چيزى است مانند شش گوسفند كه هنگام مستى از دهن شتر بيرون آمده صدا كند، يعنى فرمانهاى نا حقّ دهد) و برق شمشيرهايش بدرخشد (طغيان و سر كشيش بحدّ كمال رسيده و بيم و ترس از او در دلهاى قوىّ جا گيرد، آنگاه) بيرقهاى فتنه و آشوب كه رهائى از آن نيست استوار مى ‏گردد، و مانند شب تاريك و درياى موج دار (پى در پى بمردم) رو آورد، (5) اين است، و چقدر باد سخت‏  

 ص300

و صدا دار كوفه را بشكافد (ويران نمايد) و باد تند بر آن بوزد (خونريزيها در آن واقع گردد) و پس از زمان كمى گروهى با گروهى بپيچند (بزد و خورد مشغول گردند) و (از سنبله آدمى) آنچه بر پا است (قوىّ است) درو شود (كشته ميشود) و آنچه درو شده (ضعيف و ناتوان) است (در زير دست و پاى فتنه جويان) خورد مى‏گردد (خلاصه از پى يكديگر هلاك گشته و هر سال از كشت تخم فتنه و آشوب خرمنها از كشته آدميان بر باد رود).